این یکیو سایه بذار اسمِشو
خَلأ ، بی وزن ، رَها ، رُک
صدای موجِ دریا ، میده موهات من ، زیرِ بوسات غرق ، میره روح واسَت
دلِ منو میبَری آره با یه چِشمَک و من مشغولِ
چیدنِ پایه های عشقم ، مشغولِ خوندن آیه های ...
صدای زندگی میده خَندَت و هر ، نوع پادشاهی میشه بَردَت
منم یه شاه که جلو چِشای تو کیش و ماتَم ، ولی همه خوبی بَدیشو باهاتم
یه حسِّ آرامش میده دستات و چِشمامون ، به هم خیره پس ما
همه جا وصلِ هَمیم و میدونی ، دِلامون به هم دیگه بیمه هستا
تو یه چیزی توی نگات هست ، که من بدجوری قفلِ چِشاتَم
یه حسِّ خوبی بِهم میده تَنِت انگار یه جزیره ی خاموشه
اجبار شده بودنت واسَم ، انگار پُرِ مُرفینِ آغوشِت
بذا با صدای خندهات قلبم ، بلکه یه ذره آروم شِه
تو یه طعمی انگار توی لبات هست ، که همه ی مزه ها توشه
تو یه چیزی توی نگات هست ، که من بدجوری قفلِ چِشاتَم
پریشب ، سَرِ شب ، نزدیک بود بدونِ تو من ، عصبی شَم
نزدیک بود به جونِ تو باز ، خَطری شَم
فقط کنارِ تو آروم تر از ، هَمیشَم
پریشب ، سَرِ شب ، نزدیک بود بدونِ تو من ، بَستری شَم
نزدیک بود بِمیرَم هنو ، اثرش هَست
فقط باتو میشه که خالی از ، همه شَم
چون تو یه چیزی توی نگات هست ، که من بدجوری قفلِ چِشاتَم
تو ، یه نوری که تابیده به یه تَنِ قشنگ و من یه سایَم که همیشه باهاتم
تو یه چیزی توی نگات هست ، که من بدجوری قفلِ چِشاتَم
تو ، یه نوری که تابیده به یه تَنِ قشنگ و من یه سایَم که همیشه باهاتم