[قسمت یک]
دله تنهای ویرونه
رو سقفه سیله بارونه
گلستون میشه این خونه
همینجوری نمیمونه
دله درگیر دلشوره
که چشم عاشقت کوره
نگو روزای خوش دوره
همینجوری نمیمونه
[همخوان]
یه روز خوبو میبینم که خورشید از پس ابرسیاه گریه میخنده
به حق خاک و آبادی خدای عشق و آزادی در بازو نمی بنده
[قسمت دو]
من این احوال آشفته
که دریا با دلم جفته
پرم از حرف ناگفته
همین جوری نمیمونه
من این آغوش بی همدم
که همخوابه تنه دردم
به شادی میرسم از غم
همینجوری نمیمونه
[همخوان]
یه روز خوبو میبینم که خورشید از پس ابرسیاه گریه میخنده
به حق خاک و آبادی خدای عشق و آزادی در بازو نمی بنده
شب رویا رو میبینم که کابوس از سر ترسش رو بغضش پرده میندازه
نخواب ای بخت واروونه
که آینده چراغونه
همینجوری نمیمونه