؛[همخوان]؛
نه از آشنایان وفا دیدهام
نه در باده نوشان صفا دیدهام
ز نا مردمی ها نرنجد دلم
که از چشم خود هم خطا دیدهام
؛[قسمت اول]؛
به خاکستر دل نگیرد شرار
من از برق چشمی بلا دیدهام
وفای تو را نازم ای اشک غم
که در دیده عمری تو را دیدهام
؛[همخوان]؛
نه از آشنایان وفا دیدهام
؛[قسمت دوم]؛
طبیبا مکن منعم از جام می
که درد درون را دوا دیدهام
حریم خدا شد چه شبها دلم
که خود را ز عالم جدا دیدهام
از آن رو نریزد سرشکم ز چشم
که در قطره هایش خدا دیدهام
برو صاف شو تا خدابین شوی
ببین من خدا را کجا دیدهام
؛[همخوان]؛
نه از آشنایان وفا دیدهام
نه در باده نوشان صفا دیدهام
ز نا مردمی ها نرنجد دلم
که از چشم خود هم خطا دیدهام