تو مثل همین آتش می مانی
تــــــش تـــــش
دیگر گفتم ، تو مثل همین آتش می مانی
تــــــش تـــــش
و خاکستر سردت منم
ش شپلخــش
تو مثل همین آتش می مانی
تنها گرم و دل گوار
که دیگر زوری نداری بر سوزاندن
تو مثل همین آتش می مانی و دیگر گفتم
که گلستانی و ابراهیم کرده ای مرا
گلستانی و ابراهیم کرده ای مرا
که ابراهیم گلستان شده ام
من قدم می زنم بر تو
تــــــش تـــــش
قدم می زنم
تــــــش تـــــش
دلت را نمی شکنم دیگر بر سنگ
تــــــش تـــــش
قدم می زنم
تــش عشق بی صاحب مانده ی این میانه تویی
چه ذوالفقارانه نقش مصمم دیواری ات را به پای می بندی
که گلستان مصممی شاید و
من ابراهیمش
نادیده رخت در غم عشقت شده مشکل
ترسم که بمیرم نشود مشکل من حل
تو نازنین یار منی ، تو یار و غمخوار منی
من که میمیرم ، خدا من که می سوزم ، چرا دور از منی