چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
گذر نکرد خوابی
همه گرد مسجد و صومعه، پی ورد صبح و دعای شب
من و ذکر طلعت و طره ی تو، من الغداة الی العشا
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن
تو چه مظهری که ز جلوه ی تو صدای صیحه ی قدسیان
گذرد ز ذروه ی لامکان، که خوشا جمال ازل خوشا
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن
نفحات وصلک اوقدت، جمرات شوقک فی الحشا
ز غمت به سینه کم آتشی که نزد زبانه کما تشا
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن...
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دلهای یاران زد
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن...